زندگی زیباست

“تابان” جوان و زیبا، پس از فوت مادر، به اصرار برادر و همسر وی تن به ازدواج با “حامد” می‌دهد؛ غافل از این که همسر برادر برای رهایی از مشکلات خود با همسرش یا شاید گرفتن انتقام، او را وادار به ازدواج با برادر خویش کرده است. حامد با وجود این که مردی تحصیل‌کرده و دارای شغل مهمی است، بسیار دهن‌بین بوده و خانواده‌اش از این ضعف وی برای آزار تابان استفاده می‌کنند و هر روز بیش‌ از پیش سعی در ایجاد مشکل در زندگی آن‌ها دارند. با گذشت سال‌ها و به دنیا آمدن چهار فرزند، زندگی آن‌ها نه تنها بهتر نشده، بلکه روز به روز سیر نزولی را طی می‌کند. در این میان سیاست تابان سکوت و گذشت است و رفتار حامد همه قهر، کینه‌توزی، لج‌بازی، زخم زبان، نیش و کنایه. او بارها و بارها همسر و فرزندانش را بدون هیچ پولی مدت‌ها رها کرده و به خانۀ والدینش می‌رود. زمان می‌گذرد و فرزندان، بدون هیچ نوع احساس محبتی نسبت به پدر، بزرگ می‌شوند و تابان که این همه سال فقط تحمل کرده، سرانجام به سختی بیمار و به ناچار برای معالجه، راهی خارج از کشور می‌شود. او تنها در هنگام خداحافظی است که در بین اشک‌ها و دلتنگی‌های خانواده و فرزندانش، حامد را می‌بیند که به سختی می‌گرید.